به گزارش مشرق روزنامه کیهان نوشت:
راديو فرانسه: جبهه متحد و جبهه پايداري هر دو تابع رهبري هستند
تحليل گران راديو فرانسه معتقدند جبهه پايداري و جبهه متحد اصولگرايان با وجود اختلاف هاي سليقه اي، هر دو در تبعيت از رهبري و برخورد با جريان هاي برانداز متفق القول هستند.
رضا عليجاني از عناصر فراري وابسته به گروهك ملي- مذهبي به راديو فرانسه گفت: جبهه پايداري يك گفتمان اقتدارگرا را دنبال مي كند. اين ها پيروان رهبري هستند و جبهه متحد اصولگرايان كه تشكيلات سنتي جريان اصولگرايي را دربر گرفته، داراي يك گفتمان فقاهتي است و اختلاف چنداني بين آنها نيست.
مهدي خلجي نيز به اين رسانه فرانسوي گفت: من موافقم با آقاي عليجاني كه اختلاف نظر چنداني بين دو گروه نيست. اما يك قدم پا را فراتر مي گذارم و مي گويم حتي نمي توان يكي از اين دو جريان را فقاهتي و ديگري را اقتدارگرا معرفي كرد؛ هر دو جريان از نظر نوع نگاه به فقاهت و به اقتدار سياسي كمابيش يكسان هستند.
در ادامه اين ميزگرد عليجاني خاطرنشان كرد: سياستگذار و خط دهنده اصلي رهبري است و اين دو جبهه هم دو بال هستند.
كيهان سوء استفاده نكند ولي 25 بهمن حسابي گند زديم!
يك سايت وابسته به شبكه عنكبوت، تمام تقصيرهاي ناكامي ضدانقلاب در فراخوان 25 بهمن را به پاي شوراي هماهنگي سبز نوشت.
به دنبال بي اعتنايي مطلق مردم به فراخوان ياد شده، اغلب رسانه هاي جوگير شده ضدانقلاب، دچار نوعي شوك و انجماد شديد شده اند و ترجيح مي دهند در اين باره هيچ توضيحي ندهند. در اين ميان سايت بالاترين كه يكي از اركان بازارگرمي اخير ضدانقلاب بود، از مسئوليت خود شانه خالي كرده و با تخطئه شوراي هماهنگي مي نويسد: چرا از فراخوان راهپيمايي 25 بهمن شوراي هماهنگي استقبال نشد؟ و بلافاصله مي نويسد؛ هرگونه سوءاستفاده روزنامه كيهان و حسين بازجو از اين نوشته ممنوع است. متاسفانه روزنامه كيهان نوشته قبلي را كه در آن به شوراي هماهنگي راه سبز اميد انتقاد شده بود، منتشر كرد. ضمن اينكه همين جا اعلام مي كنيم هرگونه سوءاستفاده روزنامه كيهان و حسين بازجو از اين نوشته ممنوع است، دلايل عدم استقبال از فراخوان راهپيمايي 25 بهمن شوراي هماهنگي را اعلام مي كنيم؛ 1-عدم شناخت صحيح پاريس نشينان شوراي هماهنگي از فضاي داخل ايران 2- پراكندن فضاي نفرت و تفرقه در يك سال گذشته توسط اعضاي اين شوراي معجول در بدنه جنبش 3- ادعاي رهبري جنبش سبز توسط پاريس نشينان بي نام، اكثر فعالان جنبش را دلسرد كرده است.
بالاترين افزود: نتيجه اينكه با اين شكست مفتضحانه از اين پس شوراي هماهنگي نقشي در رهبري و هماهنگي جنبش سبز نخواهد داشت.
بالاترين در مطلب ديگري از قول يكي از همقطاران سرخورده نوشت: ديگر در دعوت هاي اين چنيني شركت نمي كنم. قرار نبود جنبش سبز صاحب داشته باشد و يك سري خودي و غيرخودي توش انجام بشه. قرار نبود چند نفر ناشناس شوراي راه سبز اميد بشوند و دهن من پوزه بند بزنند كه من بايد طرفي برم كه قرار است آنها ديكته كنند. قرار نبود خاتمي سر خون ريخته شده ما مذاكره كند و بگويد كه ما را ببخشيد. قرار نبود محسن كديور شال سبز به گردن بياندازد و شعار ما را كه به خاطرش جان داديم يك شبه تبديل كند به «هم غزه و هم لبنان». حمايت از موسوي انتخاب بين بد و بدتر بود. قرار نبود اصلاح طلب ها چند نفر را به آن ور آب بفرستند و ادعا كنند كه نماينده مخالفان و جنبش سبز هستند و به جاي ما صحبت كنند و براي ما تصميم بگيرند.
نويسنده ادامه مي دهد: من آدم شجاعي نيستم و قبل از رفتنم به تظاهرات تا صبح براي خودم گريه مي كردم و وصيت نامه مي نوشتم. ديگر براي معامله هاي پنهاني شما گريه نمي كنم و وصيت نامه نمي نويسم. من ديگر تظاهرات نمي كنم.
پايگاه اينترنتي خودنويس نيز زمان فعلي را بدترين زمان براي وزن كشي اپوزيسيون دانست و نوشت: ديروز روز 25 بهمن بود، به بيرنگي هرچه تمام براي پيوستن به راهپيمايي و اكسيون از روزها پيش شروع به تبليغ كرديم، كمرنگ تر از سال هاي پيش، در حالي كه يك سال از وقتي كه گفتيم «موسوي دستگير بشه، كروبي دستگير بشه، ايران قيامت مي شه» گذشت و ما اين ادعا را به معناي واقعي در يك سال گذشته نشان داديم(!) به جز پاي اينترنت نشستن و مثبت و منفي دادن به لينك هاي مختلف چه كرديم؟ پهلوي خوب است، مجاهدين بد، موسوي شجاع است، آنهايي كه به استكهلم رفتند بد هستند، اشرفيان بد، چه كرديم جز اين حرف ها؟
خودنويس ادامه مي دهد: با اين همه عزم راسخ و با اين همه شجاعت كه در حال حاضر در تك تك ما ديده مي شود، آيا اين زمان درستي براي وزن كشي بود؟ در آستانه انتخاباتي كه به هر شكل حكومت به ميزان نشان دادن در تلويزيون سياهي لشكر دارد، آيا اين اكسيون فقط و فقط به بهاي تضعيف جنبش نبود؟ كمي تفكر دوستان!
افشاگري مستند درباره سرسپردگي اپوزيسيون به اسرائيل
«برخي لايه هاي اپوزيسيون با تشكيل نشست هايي در واشنگتن، لندن، پاريس، كلن و اخيرا استكهلم، به دنبال دريافت كمك هاي مالي و سياسي آمريكا، اسرائيل و چند كشور اروپايي هستند.»
اين مطلب را منوچهر صالحي از اعضاي اپوزيسيون خارج نشين عنوان كرد. وي در مقاله اي كه از سوي سايت هاي اخبار روز، ايران گلوبال، بالاترين و سايت بني صدر منتشر شده، تصريح مي كند: اكنون پروژه اپوزيسيون سازي دلالان سياسي در جريان است. در آمريكا هر دو حزب، امكاناتي را در اختيار بخشي از اپوزيسيون قرار مي دهد. موسسه هوور كه اتاق فكر حزب جمهوري خواه است در دوران جرج بوش، موسسه پروژه دموكراسي براي ايران را راه انداختند كه عباس ميلاني يكي از گردانندگان آن بود. در آن دوره موسسه هوور، با دعوت چند سياستمدار اصلاح طلب از ايران و نيز چند چهره اپوزيسيون خارج نشين، سميناري برگزار كرد. موقوفه كارنگي نيز كه اتاق فكر حزب دموكرات است، كار مشابهي را با حضور كساني چون كريم سجادپور و شهرام چوبين انجام مي دهد.
وي سپس به نقش لابي هاي صهيونيستي مقيم آمريكا در حمايت از اپوزيسيون برانداز مي پردازد و مي نويسد: نهادهايي نظير ايپك ظاهرا هيچ ربطي به اسرائيل ندارند اما با هدف تامين منافع اسرائيل به وجود آمده اند. يك نمونه از اقدامات اين مجموعه، راه اندازي «بنياد دموكراسي براي ايران» است. بنابر اسنادي كه هر كسي به آساني مي تواند به آنها دست يابد، اين بنياد در سال 1995 توسط كنت تيمرمن، پيتر رودمن، يوشوعا موراوچيك و با همكاري سازمان هاي مخفي صهيونيستي و آمريكايي تاسيس شد، يعني اين بنياد ساخته و پرداخته يهوديان آمريكايي و دولت اسرائيل است و بسياري از اعضاي هيئت مديره كنوني آن از مديران كنوني و پيشين «سيا» هستند. سرشناس ترين اعضاي هيئت مديره اين بنياد يكي ولسي است كه در گذشته مدير «سيا» و وزارت دفاع بود و ديگري فرانك گافني است كه در گذشته با سازمان هاي جاسوسي همكاري داشت. باز بنا بر همين اسناد، ديگر اعضاي هيئت مديره «بنياد دموكراسي براي ايران» به طور آشكار با «موساد» و منوشه امير كه در گذشته سخنگو و مدير راديو اسرائيل بود و اينك سايت فارسي زبان وزارت خارجه اسرائيل را اداره مي كند، رابطه دارند. رئيس كنوني اين بنياد تيمرمن است. هرچند بنا بر اساسنامه اين بنياد يكي از هدف هاي آن «پشتيباني از جنبش هاي دموكراتيك در ايران» است، اما حوزه كار اصلي آن دفاع بي چون و چرا از منافع اسرائيل در خاورميانه است.
در ادامه اين نوشته مستند و تحليلي آمده است: اين بنياد در گذشته بودجه هايي را در اختيار برخي از «جوجه روشنفكران» ايران قرار داد تا بتوانند با نوشتن نوشتارها و كتاب هايي چهره رژيم جمهوري اسلامي را كريه تر بنمايانند. برخي از اين «جوجه روشنفكران» حتي به اسرائيل سفر كردند و فيلم هايي درباره پيشرفت هاي چشمگير دموكراسي در اسرائيل ساختند، بي آن كه در نوشته ها و فيلم هاي خود به اين حقيقت ساده اعتراف كنند كه اين «دولت دمكراتيك»، دولتي استعمارگر است و در سركوب جنبش رهايي بخش مردم فلسطين از سياست هاي سركوب نازي ها مبني بر جريمه همگاني بهره مي گيرد و برخلاف قوانين بين المللي، قوم زدايي و در سرزمين هاي اشغالي شهرك سازي مي كند و يكي از وظايف اين بنياد متهم ساختن رژيم اسلامي به تروريسم است، زيرا رژيم ايران از حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان پشتيباني مي كند.
نويسنده كه سوابق عضويت با جبهه ملي، كنفدراسيون و برخي گروه هاي چپ را دارد، درباره فعاليت هاي بنياد مورد اشاره توضيح مي دهد: «حوزه ديگر مربوط مي شود به فعاليت هسته اي رژيم اسلامي. از زماني كه اين بنياد به وجود آمده است، به طور مستمر مي كوشد فعاليت هسته اي ايران را به خطري براي تمامي بشريت بدل سازد. اين بنياد در سال هاي گذشته كوشيد بخشي از نيروهاي اپوزيسيون خارج نشين را در رابطه با منافع اسرائيل متحد و متشكل سازد. همچنين با كمك اين بنياد براي اقدام هاي مختلف ايران چند سازمان سياسي ساخته شدند. برخي از اين سازمان ها با برخورداري از كمك هاي مالي ايالات متحده آمريكا، اسرائيل، جمهوري آذربايجان و كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس حتي كوشيدند در برخي از استان هاي ايران به مبارزه مسلحانه دست زنند و در اين زمينه هنوز هم كم و بيش كوشايند.»
منوچهر صالحي در ادامه نوشت: در راستاي آلترناتيوسازي به ياري «بنياد دمكراسي براي ايران» سمينارهاي برلين، لندن و پاريس برگزار شدند. كنفرانس پاريس را حتي تيمرمن و منوشه امير افتتاح كردند. اما آن تلاش ها بي نتيجه ماند، زيرا امكان «تعويض رژيم» بيشتر به خواب و خيال شباهت داشت تا با واقعيت. آنچه تاكنون آشكار شده است، گويا هزينه نشست شهر كلن را كه در آن 82 تن شركت كرده بودند، بنياد وابسته به كنت تيمرمن پرداخته است.
وي با تصريح بر اينكه ايران در حوزه هاي علمي و فناوري، خط قرمزها و انحصارهاي غرب را شكسته، تاكيد مي كند: يكي از اين «خطوط قرمز» جلوگيري از انتقال دانش هاي بنياني صنايع كليدي مدرن به كشورهاي در حال رشد و به ويژه كشورهايي است كه به دليل ايدئولوژي هاي ديني- سياسي مي خواهند «مستقل» از خواست ها و منافع دولت هاي امپرياليستي عمل كنند. كشورهاي امپرياليستي همچنين با برخورداري از همه امكانات خود مي كوشند از انتقال دانش هايي به كشورهاي «ياغي» جلوگيري كنند پس هرگاه از منافع دولت هاي امپرياليستي به وضعيت كنوني ايران بنگريم، رژيم جمهوري اسلامي توانسته است طي چند سال گذشته از اين «خط هاي قرمز» فراتر رود. از يك سو رشد دانش در ايران در سال گذشته در مقايسه اي با ديگر كشورهاي جهان 1100 درصد بود و از سوي ديگر ايران توانست با برخورداري از دانش هاي بنياني در غني سازي اورانيوم، توليد ميله هاي سوخت اتمي، پرتاب ماهواره و توليد موشك به پيشرفت هاي خيره كننده اي دست يابد.
نويسنده اين گزارش، آلترناتيوسازي را سياست 30 ساله آمريكا و غرب عليه جمهوري اسلامي عنوان كرد و نوشت: يك سال پس از انقلاب كوشش شد رژيم را با چند كودتا سرنگون سازند. اما پس از شكست كودتاي نوژه و نوميدي از پيروزي كودتاهاي ديگر، پروژه جنگ فرسايشي را با تجاوز نظامي عراق به ايران پياده كردند. هرچند 8 سال جنگ ويرانگر سرانجام موجب نوشيدن «جام زهر» شد، اما آشكار گشت كه رژيم اسلامي با داشتن پايگاه توده اي در ميان روستائيان و مردم تهي دست شهري درخت بي ريشه نيست كه بتوان آن را با كودتا و يا جنگ سرنگون ساخت. كشورهاي غربي در سي سال گذشته با دادن پول به سياست مردان گريخته از ايران كوشيدند سازمان سياسي «آلترناتيوي» را به وجود آورند كه حاضر به پذيرش منافع آنها در منطقه و ايران باشد. همچنين امكانات مالي و نظامي كلاني را در اختيار «مجاهدين»، سازمان هاي كرد و... قرار دادند تا مسلحانه عليه رژيم مبارزه كنند. در چند سال اخير چندين سازمان قومي رنگارنگ نيز چون «پژاك»، «جندالله» و «الاحواز» با پول و امكانات لجستيكي غرب، اسرائيل و كشورهاي عربي جنوب خليج فارس با هدف بي ثبات كردن اوضاع داخلي ايران به وجود آمدند، بي آن كه نتيجه دلخواه را به بار آورند.
وي با اشاره به نشست مخفيانه استكهلم نوشت: اين نخستين بار نيست و آخرين بار نيز نخواهد بود كه دولت هاي امپرياليستي و اسرائيل با دادن امكانات مالي و رسانه اي به مشتي «سياست باز» حرفه اي، يعني كساني كه سياست را به كالا تبديل كرده و با آن داد و ستد مي كنند و از اين راه به ثروت هاي كلان رسيده اند و در خانه هاي چند ميليون دلاري در اروپا و آمريكا مي زيند، مي كوشند سازماني شبيه آنچه در ليبي و سوريه به وجود آوردند، براي ما ايرانيان نيز به وجود آورند. به عبارت ديگر، بخشي از چهره هاي «اپوزيسيون» كه در رسانه هاي ايراني برون مرزي با مردم ايران سخن مي گويند و مي خواهند دمكراسي و سكولاريسم را در ايران متحقق سازند، دلال و مزدبگير محافل امپرياليستي و اسرائيل است. از جمله سازمان مجاهدين] منافقين[ و سلطنت طلب ها و ساير دلالان. آنها پايگاهي در ميان مردم ندارند و بنابراين به غرب آويخته اند و فعاليت هسته اي را ماجراجويي مي نامند و حمله به ايران را توجيه مي كنند و تازگي هم با بي شرمي جاسوسي را كاري مشروع قلمداد مي كنند. كارگردان هاي سمينارهاي رنگارنگ، همين دلالان سياسي اند اما براي آن كه رد پايشان ديده نشود، هميشه مشتي آدم هاي ساده لوح را كه مي پندارند آدم هاي سياسي بسيار «مهمي» هستند، به اين سمينارها به مثابه «سياهي لشكر» دعوت مي كنند و هزينه رفت و آمد و هتل آنها را از بودجه هاي كلاني كه از اين و آن دولت امپرياليستي گرفته اند، مي پردازند و چنين مي نمايانند كه گويا اين افراد نيز در تعيين آنچه بايد به وجود آيد، نقشي دارند. حال آن كه اين گونه سمينارها هميشه براي پروژه هاي از پيش تعيين شده برگزار مي شوند.
منوچهر صالحي، بنياد اولاف پالمه و موسسه «ايده آ» را كه ميزبان نشست استكهلم بودند به لحاظ بودجه اي وابسته به آمريكا و اروپا توصيف كرد و نوشت: چندي پيش نشست مشابهي در لندن از سوي مركز مطالعاتي عربي- ايراني ]نوري زاده[ برگزار شد كه بودجه آن را عربستان سعودي تامين مي كند. بدين ترتيب دولت واپس گراي عربستان دلش براي دمكراسي در ايران تنگ شده بود. سمينار آوريل آينده در واشنگتن نيز وضعيت مشابهي دارد و مدعوين همان افراد كلن و استكهلم هستند؛ عده اي سياهي لشكر و عده اي دلال پشت پرده.
راديو فرانسه: جبهه متحد و جبهه پايداري هر دو تابع رهبري هستند
تحليل گران راديو فرانسه معتقدند جبهه پايداري و جبهه متحد اصولگرايان با وجود اختلاف هاي سليقه اي، هر دو در تبعيت از رهبري و برخورد با جريان هاي برانداز متفق القول هستند.
رضا عليجاني از عناصر فراري وابسته به گروهك ملي- مذهبي به راديو فرانسه گفت: جبهه پايداري يك گفتمان اقتدارگرا را دنبال مي كند. اين ها پيروان رهبري هستند و جبهه متحد اصولگرايان كه تشكيلات سنتي جريان اصولگرايي را دربر گرفته، داراي يك گفتمان فقاهتي است و اختلاف چنداني بين آنها نيست.
مهدي خلجي نيز به اين رسانه فرانسوي گفت: من موافقم با آقاي عليجاني كه اختلاف نظر چنداني بين دو گروه نيست. اما يك قدم پا را فراتر مي گذارم و مي گويم حتي نمي توان يكي از اين دو جريان را فقاهتي و ديگري را اقتدارگرا معرفي كرد؛ هر دو جريان از نظر نوع نگاه به فقاهت و به اقتدار سياسي كمابيش يكسان هستند.
در ادامه اين ميزگرد عليجاني خاطرنشان كرد: سياستگذار و خط دهنده اصلي رهبري است و اين دو جبهه هم دو بال هستند.
كيهان سوء استفاده نكند ولي 25 بهمن حسابي گند زديم!
يك سايت وابسته به شبكه عنكبوت، تمام تقصيرهاي ناكامي ضدانقلاب در فراخوان 25 بهمن را به پاي شوراي هماهنگي سبز نوشت.
به دنبال بي اعتنايي مطلق مردم به فراخوان ياد شده، اغلب رسانه هاي جوگير شده ضدانقلاب، دچار نوعي شوك و انجماد شديد شده اند و ترجيح مي دهند در اين باره هيچ توضيحي ندهند. در اين ميان سايت بالاترين كه يكي از اركان بازارگرمي اخير ضدانقلاب بود، از مسئوليت خود شانه خالي كرده و با تخطئه شوراي هماهنگي مي نويسد: چرا از فراخوان راهپيمايي 25 بهمن شوراي هماهنگي استقبال نشد؟ و بلافاصله مي نويسد؛ هرگونه سوءاستفاده روزنامه كيهان و حسين بازجو از اين نوشته ممنوع است. متاسفانه روزنامه كيهان نوشته قبلي را كه در آن به شوراي هماهنگي راه سبز اميد انتقاد شده بود، منتشر كرد. ضمن اينكه همين جا اعلام مي كنيم هرگونه سوءاستفاده روزنامه كيهان و حسين بازجو از اين نوشته ممنوع است، دلايل عدم استقبال از فراخوان راهپيمايي 25 بهمن شوراي هماهنگي را اعلام مي كنيم؛ 1-عدم شناخت صحيح پاريس نشينان شوراي هماهنگي از فضاي داخل ايران 2- پراكندن فضاي نفرت و تفرقه در يك سال گذشته توسط اعضاي اين شوراي معجول در بدنه جنبش 3- ادعاي رهبري جنبش سبز توسط پاريس نشينان بي نام، اكثر فعالان جنبش را دلسرد كرده است.
بالاترين افزود: نتيجه اينكه با اين شكست مفتضحانه از اين پس شوراي هماهنگي نقشي در رهبري و هماهنگي جنبش سبز نخواهد داشت.
بالاترين در مطلب ديگري از قول يكي از همقطاران سرخورده نوشت: ديگر در دعوت هاي اين چنيني شركت نمي كنم. قرار نبود جنبش سبز صاحب داشته باشد و يك سري خودي و غيرخودي توش انجام بشه. قرار نبود چند نفر ناشناس شوراي راه سبز اميد بشوند و دهن من پوزه بند بزنند كه من بايد طرفي برم كه قرار است آنها ديكته كنند. قرار نبود خاتمي سر خون ريخته شده ما مذاكره كند و بگويد كه ما را ببخشيد. قرار نبود محسن كديور شال سبز به گردن بياندازد و شعار ما را كه به خاطرش جان داديم يك شبه تبديل كند به «هم غزه و هم لبنان». حمايت از موسوي انتخاب بين بد و بدتر بود. قرار نبود اصلاح طلب ها چند نفر را به آن ور آب بفرستند و ادعا كنند كه نماينده مخالفان و جنبش سبز هستند و به جاي ما صحبت كنند و براي ما تصميم بگيرند.
نويسنده ادامه مي دهد: من آدم شجاعي نيستم و قبل از رفتنم به تظاهرات تا صبح براي خودم گريه مي كردم و وصيت نامه مي نوشتم. ديگر براي معامله هاي پنهاني شما گريه نمي كنم و وصيت نامه نمي نويسم. من ديگر تظاهرات نمي كنم.
پايگاه اينترنتي خودنويس نيز زمان فعلي را بدترين زمان براي وزن كشي اپوزيسيون دانست و نوشت: ديروز روز 25 بهمن بود، به بيرنگي هرچه تمام براي پيوستن به راهپيمايي و اكسيون از روزها پيش شروع به تبليغ كرديم، كمرنگ تر از سال هاي پيش، در حالي كه يك سال از وقتي كه گفتيم «موسوي دستگير بشه، كروبي دستگير بشه، ايران قيامت مي شه» گذشت و ما اين ادعا را به معناي واقعي در يك سال گذشته نشان داديم(!) به جز پاي اينترنت نشستن و مثبت و منفي دادن به لينك هاي مختلف چه كرديم؟ پهلوي خوب است، مجاهدين بد، موسوي شجاع است، آنهايي كه به استكهلم رفتند بد هستند، اشرفيان بد، چه كرديم جز اين حرف ها؟
خودنويس ادامه مي دهد: با اين همه عزم راسخ و با اين همه شجاعت كه در حال حاضر در تك تك ما ديده مي شود، آيا اين زمان درستي براي وزن كشي بود؟ در آستانه انتخاباتي كه به هر شكل حكومت به ميزان نشان دادن در تلويزيون سياهي لشكر دارد، آيا اين اكسيون فقط و فقط به بهاي تضعيف جنبش نبود؟ كمي تفكر دوستان!
افشاگري مستند درباره سرسپردگي اپوزيسيون به اسرائيل
«برخي لايه هاي اپوزيسيون با تشكيل نشست هايي در واشنگتن، لندن، پاريس، كلن و اخيرا استكهلم، به دنبال دريافت كمك هاي مالي و سياسي آمريكا، اسرائيل و چند كشور اروپايي هستند.»
اين مطلب را منوچهر صالحي از اعضاي اپوزيسيون خارج نشين عنوان كرد. وي در مقاله اي كه از سوي سايت هاي اخبار روز، ايران گلوبال، بالاترين و سايت بني صدر منتشر شده، تصريح مي كند: اكنون پروژه اپوزيسيون سازي دلالان سياسي در جريان است. در آمريكا هر دو حزب، امكاناتي را در اختيار بخشي از اپوزيسيون قرار مي دهد. موسسه هوور كه اتاق فكر حزب جمهوري خواه است در دوران جرج بوش، موسسه پروژه دموكراسي براي ايران را راه انداختند كه عباس ميلاني يكي از گردانندگان آن بود. در آن دوره موسسه هوور، با دعوت چند سياستمدار اصلاح طلب از ايران و نيز چند چهره اپوزيسيون خارج نشين، سميناري برگزار كرد. موقوفه كارنگي نيز كه اتاق فكر حزب دموكرات است، كار مشابهي را با حضور كساني چون كريم سجادپور و شهرام چوبين انجام مي دهد.
وي سپس به نقش لابي هاي صهيونيستي مقيم آمريكا در حمايت از اپوزيسيون برانداز مي پردازد و مي نويسد: نهادهايي نظير ايپك ظاهرا هيچ ربطي به اسرائيل ندارند اما با هدف تامين منافع اسرائيل به وجود آمده اند. يك نمونه از اقدامات اين مجموعه، راه اندازي «بنياد دموكراسي براي ايران» است. بنابر اسنادي كه هر كسي به آساني مي تواند به آنها دست يابد، اين بنياد در سال 1995 توسط كنت تيمرمن، پيتر رودمن، يوشوعا موراوچيك و با همكاري سازمان هاي مخفي صهيونيستي و آمريكايي تاسيس شد، يعني اين بنياد ساخته و پرداخته يهوديان آمريكايي و دولت اسرائيل است و بسياري از اعضاي هيئت مديره كنوني آن از مديران كنوني و پيشين «سيا» هستند. سرشناس ترين اعضاي هيئت مديره اين بنياد يكي ولسي است كه در گذشته مدير «سيا» و وزارت دفاع بود و ديگري فرانك گافني است كه در گذشته با سازمان هاي جاسوسي همكاري داشت. باز بنا بر همين اسناد، ديگر اعضاي هيئت مديره «بنياد دموكراسي براي ايران» به طور آشكار با «موساد» و منوشه امير كه در گذشته سخنگو و مدير راديو اسرائيل بود و اينك سايت فارسي زبان وزارت خارجه اسرائيل را اداره مي كند، رابطه دارند. رئيس كنوني اين بنياد تيمرمن است. هرچند بنا بر اساسنامه اين بنياد يكي از هدف هاي آن «پشتيباني از جنبش هاي دموكراتيك در ايران» است، اما حوزه كار اصلي آن دفاع بي چون و چرا از منافع اسرائيل در خاورميانه است.
در ادامه اين نوشته مستند و تحليلي آمده است: اين بنياد در گذشته بودجه هايي را در اختيار برخي از «جوجه روشنفكران» ايران قرار داد تا بتوانند با نوشتن نوشتارها و كتاب هايي چهره رژيم جمهوري اسلامي را كريه تر بنمايانند. برخي از اين «جوجه روشنفكران» حتي به اسرائيل سفر كردند و فيلم هايي درباره پيشرفت هاي چشمگير دموكراسي در اسرائيل ساختند، بي آن كه در نوشته ها و فيلم هاي خود به اين حقيقت ساده اعتراف كنند كه اين «دولت دمكراتيك»، دولتي استعمارگر است و در سركوب جنبش رهايي بخش مردم فلسطين از سياست هاي سركوب نازي ها مبني بر جريمه همگاني بهره مي گيرد و برخلاف قوانين بين المللي، قوم زدايي و در سرزمين هاي اشغالي شهرك سازي مي كند و يكي از وظايف اين بنياد متهم ساختن رژيم اسلامي به تروريسم است، زيرا رژيم ايران از حماس در فلسطين و حزب الله در لبنان پشتيباني مي كند.
نويسنده كه سوابق عضويت با جبهه ملي، كنفدراسيون و برخي گروه هاي چپ را دارد، درباره فعاليت هاي بنياد مورد اشاره توضيح مي دهد: «حوزه ديگر مربوط مي شود به فعاليت هسته اي رژيم اسلامي. از زماني كه اين بنياد به وجود آمده است، به طور مستمر مي كوشد فعاليت هسته اي ايران را به خطري براي تمامي بشريت بدل سازد. اين بنياد در سال هاي گذشته كوشيد بخشي از نيروهاي اپوزيسيون خارج نشين را در رابطه با منافع اسرائيل متحد و متشكل سازد. همچنين با كمك اين بنياد براي اقدام هاي مختلف ايران چند سازمان سياسي ساخته شدند. برخي از اين سازمان ها با برخورداري از كمك هاي مالي ايالات متحده آمريكا، اسرائيل، جمهوري آذربايجان و كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس حتي كوشيدند در برخي از استان هاي ايران به مبارزه مسلحانه دست زنند و در اين زمينه هنوز هم كم و بيش كوشايند.»
منوچهر صالحي در ادامه نوشت: در راستاي آلترناتيوسازي به ياري «بنياد دمكراسي براي ايران» سمينارهاي برلين، لندن و پاريس برگزار شدند. كنفرانس پاريس را حتي تيمرمن و منوشه امير افتتاح كردند. اما آن تلاش ها بي نتيجه ماند، زيرا امكان «تعويض رژيم» بيشتر به خواب و خيال شباهت داشت تا با واقعيت. آنچه تاكنون آشكار شده است، گويا هزينه نشست شهر كلن را كه در آن 82 تن شركت كرده بودند، بنياد وابسته به كنت تيمرمن پرداخته است.
وي با تصريح بر اينكه ايران در حوزه هاي علمي و فناوري، خط قرمزها و انحصارهاي غرب را شكسته، تاكيد مي كند: يكي از اين «خطوط قرمز» جلوگيري از انتقال دانش هاي بنياني صنايع كليدي مدرن به كشورهاي در حال رشد و به ويژه كشورهايي است كه به دليل ايدئولوژي هاي ديني- سياسي مي خواهند «مستقل» از خواست ها و منافع دولت هاي امپرياليستي عمل كنند. كشورهاي امپرياليستي همچنين با برخورداري از همه امكانات خود مي كوشند از انتقال دانش هايي به كشورهاي «ياغي» جلوگيري كنند پس هرگاه از منافع دولت هاي امپرياليستي به وضعيت كنوني ايران بنگريم، رژيم جمهوري اسلامي توانسته است طي چند سال گذشته از اين «خط هاي قرمز» فراتر رود. از يك سو رشد دانش در ايران در سال گذشته در مقايسه اي با ديگر كشورهاي جهان 1100 درصد بود و از سوي ديگر ايران توانست با برخورداري از دانش هاي بنياني در غني سازي اورانيوم، توليد ميله هاي سوخت اتمي، پرتاب ماهواره و توليد موشك به پيشرفت هاي خيره كننده اي دست يابد.
نويسنده اين گزارش، آلترناتيوسازي را سياست 30 ساله آمريكا و غرب عليه جمهوري اسلامي عنوان كرد و نوشت: يك سال پس از انقلاب كوشش شد رژيم را با چند كودتا سرنگون سازند. اما پس از شكست كودتاي نوژه و نوميدي از پيروزي كودتاهاي ديگر، پروژه جنگ فرسايشي را با تجاوز نظامي عراق به ايران پياده كردند. هرچند 8 سال جنگ ويرانگر سرانجام موجب نوشيدن «جام زهر» شد، اما آشكار گشت كه رژيم اسلامي با داشتن پايگاه توده اي در ميان روستائيان و مردم تهي دست شهري درخت بي ريشه نيست كه بتوان آن را با كودتا و يا جنگ سرنگون ساخت. كشورهاي غربي در سي سال گذشته با دادن پول به سياست مردان گريخته از ايران كوشيدند سازمان سياسي «آلترناتيوي» را به وجود آورند كه حاضر به پذيرش منافع آنها در منطقه و ايران باشد. همچنين امكانات مالي و نظامي كلاني را در اختيار «مجاهدين»، سازمان هاي كرد و... قرار دادند تا مسلحانه عليه رژيم مبارزه كنند. در چند سال اخير چندين سازمان قومي رنگارنگ نيز چون «پژاك»، «جندالله» و «الاحواز» با پول و امكانات لجستيكي غرب، اسرائيل و كشورهاي عربي جنوب خليج فارس با هدف بي ثبات كردن اوضاع داخلي ايران به وجود آمدند، بي آن كه نتيجه دلخواه را به بار آورند.
وي با اشاره به نشست مخفيانه استكهلم نوشت: اين نخستين بار نيست و آخرين بار نيز نخواهد بود كه دولت هاي امپرياليستي و اسرائيل با دادن امكانات مالي و رسانه اي به مشتي «سياست باز» حرفه اي، يعني كساني كه سياست را به كالا تبديل كرده و با آن داد و ستد مي كنند و از اين راه به ثروت هاي كلان رسيده اند و در خانه هاي چند ميليون دلاري در اروپا و آمريكا مي زيند، مي كوشند سازماني شبيه آنچه در ليبي و سوريه به وجود آوردند، براي ما ايرانيان نيز به وجود آورند. به عبارت ديگر، بخشي از چهره هاي «اپوزيسيون» كه در رسانه هاي ايراني برون مرزي با مردم ايران سخن مي گويند و مي خواهند دمكراسي و سكولاريسم را در ايران متحقق سازند، دلال و مزدبگير محافل امپرياليستي و اسرائيل است. از جمله سازمان مجاهدين] منافقين[ و سلطنت طلب ها و ساير دلالان. آنها پايگاهي در ميان مردم ندارند و بنابراين به غرب آويخته اند و فعاليت هسته اي را ماجراجويي مي نامند و حمله به ايران را توجيه مي كنند و تازگي هم با بي شرمي جاسوسي را كاري مشروع قلمداد مي كنند. كارگردان هاي سمينارهاي رنگارنگ، همين دلالان سياسي اند اما براي آن كه رد پايشان ديده نشود، هميشه مشتي آدم هاي ساده لوح را كه مي پندارند آدم هاي سياسي بسيار «مهمي» هستند، به اين سمينارها به مثابه «سياهي لشكر» دعوت مي كنند و هزينه رفت و آمد و هتل آنها را از بودجه هاي كلاني كه از اين و آن دولت امپرياليستي گرفته اند، مي پردازند و چنين مي نمايانند كه گويا اين افراد نيز در تعيين آنچه بايد به وجود آيد، نقشي دارند. حال آن كه اين گونه سمينارها هميشه براي پروژه هاي از پيش تعيين شده برگزار مي شوند.
منوچهر صالحي، بنياد اولاف پالمه و موسسه «ايده آ» را كه ميزبان نشست استكهلم بودند به لحاظ بودجه اي وابسته به آمريكا و اروپا توصيف كرد و نوشت: چندي پيش نشست مشابهي در لندن از سوي مركز مطالعاتي عربي- ايراني ]نوري زاده[ برگزار شد كه بودجه آن را عربستان سعودي تامين مي كند. بدين ترتيب دولت واپس گراي عربستان دلش براي دمكراسي در ايران تنگ شده بود. سمينار آوريل آينده در واشنگتن نيز وضعيت مشابهي دارد و مدعوين همان افراد كلن و استكهلم هستند؛ عده اي سياهي لشكر و عده اي دلال پشت پرده.